آسان است براي من که خيابانها را تا کنم و در چمداني بگذارم
که صداي
باران را،به جز تو کسي نشنود
به درخت انار بگويم انارش را خود به خانه من
آورد
آسان است آفتاب را سه شبانه روز بي آب و دانه رها کنم
و روز
ضعيف شده را ببينم که عصا زنان از آسمان خزر بالا مي رود
آسان است که چهچه
گنجشک را ببافم و پيراهن خوابت کنم
آسان است براي من به شهاب نوميد،فرمان
دهم که به نقطه اولش برگردد
براي من آسان است به نرمي آبها سخن
بگويم
و حتي دل صخره را بشکافم
آسان است نا ممکنها را ممکن شوم
و
زمين در گوشم بگويد بس کن رفيق
اما آسان نيست که معني مرگ را
بدانم
وقتي تو به زندگي آري گفته اي...!!!